۱۳۹۴ بهمن ۹, جمعه

محمود نيشابوري تظاهرات شكوهمند و سرفراز



من ديروز ، در تظاهرات عظيم ايرانيان شرافتمند با افتخار فراوان بودم،همانجايي که هزاران
کبوتران سپيد بال رهايي خروش و فرياد آزادي را سر ميدادند، نه اشتباه ميکنم خيلي بيشتر. همه آزاديخواهان، دانشجويان، کارگران، زنان، جوانان و نوجوانان، تحت حاکميت آخوندي آنجا بودند، من خودم کبوتران خونين بالي را که آماج تهمتهاي ناروا و ضرب و شتم، شکنجه و تحقير به وسيله دژخيمان حکومت مردم فريب و قرون وسطايي آخوندي، در خيابانهاي زندان بزرگ به نام ايران را در تطاهرات بزرگ ديدم. گويي من همه را ميشناسم، همه اشرفيان ليبرتي هم حي و حاضر بودند.خيلي شلوغ بود،


چهر ه هاي مصمم، با عزم و اراده يي سربين براي سرنگوني.
با خود روز ميكردم، كارنامه در خشان مجاهدين را، اوج فدا و ايثار را از يك طرف و اوج جنايات و ويراني دجالان زمان را، بلي غروز و افتخاري داشتم كه تا اين رهبري باشد، دژخينان لحظه اي راحت نخواهند بود.
مريم را ديدم، سيمرغ رهايي را ميگويم که بر بلنداي آسمان بال گسترانده بود، گسترده بالي به عظمت يک مقاومت سرفراز و عظمت ايران اين زيباترين وطن.
غريو فرياد بيوقفه حاضرين با شعارهاي آتشين و انقلابي در دفاع از آرمانهاي والا و بيبديل مجاهدين، آنچنان بود که کاخهاي فساد و تباهي آخوندهاي شرزه و پليد را لرزاند و خواب را از مخيله کثيفشان پرانيد، بزعم همه محدوديتها، هزاران توطئه آخوندها و شرکاي مماشاتگر، طنين صداي روح بخش مريم همه غل و زنجير ها و تمام اتهامات واهي را پودر کرد و روي سرشان آوار. آنکه سوداي آزادي و عشق وطن داشت چه حاضر و چه به ظاهر غايب، همه بودند.
همه قلبها براي يک قلب بزرگ مي طپيد، قلبي به بزرگي ايران، با بيش از 120هزار شهيد مقاوم و والا مقام، بله گويي، همه ياران مقاومت در تمام دنيا و اشرفيان با هم هم پيمان، متحد و يکپارچه، اميد و سرفرازي و پيروزي يک خلق در زنجير را طنين انداز هر کوي و برزني در ايران کردند، من که صدا ها را مي شنيدم شما چطور؟ شعار ها يکي بود، طنين صدا هاي در گلو شکسته زنان، دانشجويان، جوانان، کارمندان و… صداها آنقدر رسا و قوي بود که گوش فلک و مماشاتگران را کر مي‌كرد.

قدم درنه اگر مردی درین کار
حجاب تو تویی از پیش بردار
اگر خواهی که مرد کار گردی
مکن بی حکم مردی عزم این کار
یقین دان کز دم این شیرمردان
شود چون شیر بیشه شیر دیوار
چو بازان جای خود کن ساعد شاه
مشو خرسند چون کرکس به مردار
دلیری شیرمردی باید این جا
که صد دریا درآشامد به یکبار
ز رعنایان نازک‌دل چه خیزد
که این جا پردلی باید جگرخوار
نه او را کفر دامن‌گیر و نه دین
نه او را نور دامن‌سوز و نه نار
دلا تا کی روی بر سر چو گردون
قراری گیر و دم درکش زمین‌وار
اگر خواهی که دریایی شوی تو
چو کوهی خویش را برجای می دار
کنون چون نقطه ساکن باش یکچند
که سرگردان بسی گشتی چو پرگار
اگر خواهی که در پیش افتی از خویش
سه کارت می‌بباید کرد ناچار
یکی آرام و دیگر صبر کردن
سیم دایم زبان بستن ز گفتار

اگر دستت دهد این هر سه حالت
علم بر هر دو عالم زن چو عطار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر