۱۳۹۴ اسفند ۲۷, پنجشنبه

اسير ديو درون (ناصر آباداني)



رویِ هم، کمتر از کمیم و هنوز
سرمان همچنان پُر از باد است
پشه ایم و عقاب بنمائیم
جانمان زین غرور آباد ا
" جمشيد پيمان "

تاريخ چيست ؟ چگونه آن را تعريف ميكنيم، ؟ و اصولا براي چه و براي كه تعريف

و يا تحليل ميكنيم ؟ منظورمان از بررسي و تحليل رويدادها و حوادث اتفاق افتاده در ادوار گذشته چيست ؟ آيا در بررسي تاريخ از نقش خود ،جامعه خود براي گذر از پيچ و خم هاي تكامل هم مكث ميكنيم ؟شرايط امروزي مان در گذر از تاريخ را چگونه ارزيابي مي كنيم؟
گسستگي ها ، هيجانات جواني ، تجربه دردناك يك آرمان پريشان شده ،گم شدن در هزار توي پيچيدگيهاي دوران ناشناخت پشت سر گذاشته شده ،و خسته از تعقيير دوران فرا رو، ، پشيمان از كرده ها ،جامعه خرد گريز را ،در چنبره اي ، از گوناگوني اطلاعات مختلف مسحور و مدهوش مي كند، و در ناخودآگاه رفتاري ، مسير آدمهايي راپيش ميگيرد كه از نظر تاريخي در قعر تحولات اجتماعي قرار دارند ، در حرافي ها ( چه نوشتاري وچه گفتاري ) حرفهاي نو مي زند و گاهان ، خود را برتر از زمانه اي كه در آن حضور دارد جا مي زند ، جهان ذهني اش را بر اساس داده ها ،انباشت مي كند ، و منِ آگاه ،خود را گمراه مي كنند .
حضور بي شمار اين فريبندگان ،در عرصه مجازي ، صحنه اجتماعي جديدي را پيش رو ي جامعه تازه بيدار شده از خواب رخوت قرار مي دهد، فريبندگان ، جامعه را به شرايط موجود با اندكي تعقير رهنمود مي كنند و ميدان را براي به قدرت رسيدن عناصر غير اجتماعي و بغايت عقب مانده تاريخي مهيا مي سازند،و از اين طريق ، خود را باز تعريف ميكنند ، "" من خيانت ميكنم ،ولي هستم " در قياس با اين به قدرت رسيدگان ، است كه خود را مترقي و دارندگان حرف نو جا ميزنند ، تناقضات انديشه و كردار را به طرفه العيني لا پوشاني ميكند ، ( براي نمونه به رفتارهاي و مصاحبه ها و نوشتارهاي ،دو تيپ ظاهرا متفاوت سياسي ولي عملا هم مسير ، يعني فرخ نگهدار و ابراهيم نبوي نگاه كنيد ، فرخ نگهدار در مورد همكاري با رژيم و لو دادن نيروهاي سياسي در مصاحبه با مهدي فلاحتي صداي امريكا برجسته است و ابراهيم نبوي در مورد قتل عام هاي سال ٦٠ در مصاحبه با كامبيز حسيني برنامه پارازيت ،و به فراموش سپردن آن ) و جامعه را در يك حالت ايستايي قرار مي دهند ،
جامعه پيراموني براي گذر از مرحله پس از زايش ، با نو مرگي هاي بسيار مواجه هست ، چه در بدو شروع حركت و چه در اواسط راه، اين نو مرگي ، تنها ، بعد از فشار ورود، به مرحله جديد حادث ميشود، شوق و ذوق راه رفتن در مرحله اول و ورود به دنياي جديد و خلق شگفتي ها ، ترشح آدرنالين نيزبراي اين نو آمدگانِ نو مرگ شده ، بي تاثير نبوده است، گستردگي راه ، طولاني شدن راه ، فراز ها و فرودها ، نو آمدگانِ را به رغم سختي هايي كه كشيده اند از پا مي اندازد ، خسته و درمانده از مسيري كه طي كرده اند آنها را وادار به تجديد نظر در كرده ها و داده ها مي كند، وآنگاه ، مسير انحطاط را با سرعتي غير قابل تصور طي مي كنند، ( بازيگران كوچه بن بست ،امثال مصداقي و روحاني و قصيم و محمد جعفري ،و ديگر شركاء از اين قماش هستند )آگاهي و دانش هيچ وقت دروغ نمي گويد ،
اما آنكه خيانت مي كند به خدمتش مي گيرد، وبه اين نقطه رسيدن " مسير انحطاط " به سادگي به دست نيامده است، بهانه و بهايي دريافت شده است ، و آگاهانه از مسير طي شده جهت خنجر زدن به ديگر راه روندگان و در مسير ماندگان سود مي جويد،نگرش و راه جديدش را جامعه نقد مي پوشاند ،تا آسان خود را از چنگ مسئوليت هايش برهاند، اما اين فريبندگان ، در جامه نقد براي خود اعتباري مي جويند ،همزمان در من ناخودآگاه خويش ترديدها را نيز مي پرورانند ، منِ آگاه فريب خورده از درگيري با جريان غالب اجتناب مي ورزد و همسو با ذهنيت توده گرا ، شمشير تحجر را همچون سلاحي براي خاموش كردن شعله هاي مقاومت به كار مي گيرد. نيمه تاريك وجود ،در اعماق روح شان دفن شده ،و چنانچه زمان و فرصتي يابند كه به اعماق وجودشان نگاهي بياندازند پيام ساده اي دريافت ميكنند : من موجود وحشتناكي هستم . فريبكاري متبحر ،كه ترسها ،كاستي ها و بي عملي هاي خود را به ديگران نسبت مي دهم، تا اين ، "من وحشتناك " را همچنان در اعماق خود پنهان كنم .
فريبكاران با مقاومت براي پنهان سازي نيمه وجود وحشتناك خود ، آن را براي هميشه در درون خود حبس ميكنند ،تداوم حفظ اين موجودوحشتناك دروني ، مقاومت و مقابله با نور و روشنايي را باعث مي شود ، و بدين سان آنها أسير ديو درون مي شوند .
اين كه چه ميگويم ،ملاك نيست ،اين كه چه ، انجام ميدهم ، راه باز ميكند( دو صد گفته ، چو نيم كردار نيست،)دگرگوني هاي تاريخي حاصل بودن نيست، حاصل چگونه شدن است،قبل از اينكه فكر بوجود آيد عمل ، ديناميزم حركت به جلو بود، فكر بايد راه گشاه عمل باشد، اگر ايستايي، اگر مدام بر مدار صفر ميگردي ،عملت خطاست

( خود پاي در راه بنه ، هيچ مپرس ، خود راه بگويدت كه چون بايد رفت) به شرط اينكه مُصر براي يافتن حقيقت باشي، براي دريافت آكاهي نيز چنين است ، تو ، تا در وادي دانش و آگاهي و حقيقت ،پا نگذاري ،از ،آگاهي و دانش ،نصيبي نخواهي برد ، جهان با تعريف تعقيير نميكند، فرايند تعقيير از فعل و انفعالات جامعه حادث مي شود. نقطه آغاز تكامل ،از لحضه اي آغاز مي شود كه فكر مي كني در بن بستي و راهي ديگر نداري ،
اولين گام بعد از بن بست شكني ، تكامل نام دارد ،
نگاه كن ، گام بردار ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر