۱۳۹۴ بهمن ۲۲, پنجشنبه

ناهید همت آبادی: در سحرگاه سوگ سرداران



” تنها کسی سزاوار زندگی در آزادی ست،
که پیوسته هر بامداد، هم این و هم آن را به تصرف آورد،
بدینسان اگرچه در محاصره خطرها خواهد بود اما دگرگونی روزها را خواهد دید.
و دوست دارم من این انبوه مردم را آزاد در سرزمینی آزاد،

نظاره کنم و در دامانش غوطه ور شوم.
آنگاه خواهم توانست به لحظه ی درگذر بگویم
درنگ کن، بایست، تو بس زیبایی.
و...چنین است که رد پای عمر میرا هرگز
نخواهد توانست در گور گم شود... فاوست ـ گوته “

و بدینسان وقتی کسی زندگی را به گونه ای سزاوار زیستن در آزادی گزید و نامیرا خواهد بود، انقلابیون راستین که همه دیگران را سزاوار زیستن در آزادی و زندگی خویش را یکجا جانمایه ی کسب آن میسازند، در زندگی و نامیرایی نیز تاریخ سازان روزگار و هم جاودانانند بخصوص در وانفسای جهانی که چنان آلوده به جبن و جنایت است که واژه های برابری و عدالت نیز در هنگامه ی سود و تجارت بر زبان جلادان بشر جاری میگردد وقتی بی هیچ اضطراب، دغدغه یا شرمی سرگرم غارت سهم زندگی کودکان، زنان و مردان گرسنه و گریخته از جنگها یا در خون و جراحت تپیده از بی رحمی ها هستند.
آنوقت معابر هولناکی که پیشگامان، انقلابیون و رزم آوران آزادی باید از آن ” پیوسته “ بی مهابا عبور کنند تا امید و انگیزه آزادگی و نامیرایی در من و ما، شما یا ایشان نیز کمرنگ یا اصلا گم نشود ناگزیر نه فقط در بستر آرمان و عمل گسترده بلکه در گستره ایمان سترگی هم که دلیرانه بر آن باور دارند همچنان انسانهای جسور سزاوار زندگی در آزادی و جانهای جویای نامیرایی را با واژه های کلام به سهولت ترانه ها و سرودها به سوی حقیقت جاری جذب خواهند نمود آنگاه که سردار سخن گوید: ” ممکن است ما را بکشید، ممکن است ما را زندانی کنید اما نه، مجاهدین از بین رفتنی نیستند. مگر گذشته نشان نداد.....این پرچم اگر امروز هم به زمین بیفتد، دست دیگری آنرا برخواهد گرفت. پس ما حق داریم امیدوار باشیم، از مشکلات و خطرات نهراسیم و از آنها استقبال کنیم. ما حق داریم بر توطئه ها و توطئه چینها نیشخند بزنیم.....“

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر