۱۳۹۴ بهمن ۲۶, دوشنبه

انسان شدن سخت جان فرساست ! (ناصر آباداني)



دل نوشته اي براي آنان كه فرو رفته اند و به مقاومت خنجر مي زنند

نمي دونم چرا بعضي وقتها فكر مي كنم ،كلمات مي تواند بيدار كند خفته اي را ،فرو رفته اي را ،
اين چند خط حاصل همين موقع هاست .
--------


تنها گام ميزند در وادي هيچ!

باز هم وقت بیهوده
که باید پرش کنی!
باید فرار کنی !
در فراشیب زمان، از تو جلو می زند بیهودگی،
زمان چون چاقوی کندی، ذره ذره می کند ،
تکه ای از وجودت را،
و روز را تکرا ر میکنی !

هستی معنایش را از آدمي می گیرد، و به او پس می دهد. گر از فراز آمده باشی، به فراز می روی!
ورنه به مرداب،،،
مسير را اشتباه آمده است، با خنجري به پهلو، با خنجري در آستين و خنجري در مشت ،
به خود زخم مي زند وبه جستجو در ميأيد تا جايگاهي ديگر ،پٓهلويي ديگر و قلبي ديگر بيابد،،و خنجر مانده در مشت و مانده در آستين را در لحظه محتوم فرو آورد.
درد و زخم ، در شريان اش مي دود، و آنچه كه در كنار خود مي بيند انبوه هم سلفاني است كه دريوزگي خدايگان را طلب ميكنند.
و خدايگان صيقل مي دهند دريدگي دهان و خنجر را !
وقتي مي افتي ،معني اش اين نيست كه نمي توني بلند بشي ! اگر بلند نشدي ، معني اش اين است كه ، انتخاب كردي بيافتي ! انتخاب كردي فرو بروي ، گذر گاه ها ،خسته ات ميكند ،رفتن خسته ات ميكند، حركت خسته ات ميكند، بلند شدن ، جاري شدن بالا رفتن خسته ات ميكند، و مي ماني ،و مي ماني و فرو مي روي !

فرايند انسان شدن ،از " من " مي گذرد .
اي آنكه قلب را فروخته اي به بهايي اندك از زندگي ،

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر