۱۳۹۴ بهمن ۲۲, پنجشنبه

خبري كوتاه با گستره‌يي پهناور و بازتابي بلند (رحمان گوركي)



در سالگرد 19 بهمن 60
در يكي از سردترين روزهاي بهمن‌ماه، كه ما به زبان كردي به آن ماه ريبندان (راهبندان) ميگوييم، يعني 19 بهمن 1360 بود كه اين خبر اتفاق افتاد... در حالي كه گردونه راديو را ميچرخاندم تا به قول معروف سر و گوشي در امواج راديويي آب دهم، جملهيي ناتمام از راديوي منحوس رژيم سرتاپاي وجودم را لرزاند... ساعت درست 8 و 36 دقيقه صبح بود. راديوي رژيم خلاصة پاياني اخبارش را ميگفت كه من جمله ناقص «... موسي خياباني و اشرف ربيعي كشته شدند...» را شنيدم. در حالي كه بغض گلويم را ميفشرد با صداي بلند داد زدم كه «كاك اسد(1) راديوي رژيم ميگويد...» چهرة كاك اسد در هم رفت و من از اين صحنه پيامي را كه بايد دريافت مي كردم، گرفتم. در حالي كه تلاش ميكردم جلوي گريه خود را بگيرم...


خبر بسيار سنگين بود. در مقري كه مسؤل آن كاك اسد بود فضاي سنگيني حكمفرما شد. انتظاري كه همه ما را در آن لحظات متأثر كرده بود به سختي ميگذشت... از مقر خارج شدم و ابتدا حال و حوصله رفتن به روستا و روبرو شدن با اهالي را نداشتم. به بيرون روستا رفتم و در تنهايي با گريه خودم را مقداري تسكين دادم. هرچه را از آن سردار، از آن گُرد بي ترس و بيم در فاز سياسي شنيده يا خوانده بودم در ذهن و ضميرم گذشت. آنجا كه از آزادي و فلسفة عاشورا و امام حسين ميگفت و آن صحنة شكوهند ميتينگ تبريز در مبارزة انتخاباتي نخستين دورة «مجلس شوراي ملي» (كه به فرمودة خميني ضدبشر به «مجلس شوراي اسلامي» تغييرنام پيدا كرد) كه برادر مسعود دست موسي را بالاگرفت و به مردم معرفي كرد و گفت ما براي تبريز كه «زادگاه تاريخي، سياسي و ايدئولوژيكي» مجاهدين است، «محور و لنگر تشكيلاتمان موسي را معرفي كرده ايم.»

متأسفانه دير به آن ميتينگ انتخاباتي رسيدم و در حسرت اين بودم كه روزي از روزها بتوانم سردار را از نزديك ببينم. چون در سطح آن روزيام، شيريني داشتن مسئولين تبريزيام را چشيده بودم. بهخصوص شهداي والاقدري همچون سياوش سيفي، جواد زنجيره فروش، مهدي فتحالله نژاد و ...

لعنت ابدي بر خميني ضدبشر كه در منتهاي حرام‌زادگي سياسي مي دانست كه اگر پاي مجاهدين به مجلس باز شود، بساط دجاليتش فرو خواهد ريخت. به همين دليل حتي اجازه نداد پاي يك نمايندة نسل انقلاب و نيروهايي كه بار انقلاب را ساليان كه او در كنج عافيت بود، بردوش حمل كرده بودند، به مجلس برسد. براي فرارسيدن روزي كه وعدة احتمالياش را از مجاهد قهرمان، فرمانده سياوش دريافت كرده بودم، روزشماري ميكردم و آرزوي اين را داشتم كه سردار را همراه با برادر مسعود در ميتينگ انتخاباتي مهاباد ببينم. اما چه ميشود كرد؟ آدمي بعضا به خواستههايش نميرسد!

اندكي بعد از شنيدن خبر، خود را در بازار روستا يافتم... همه باخبر شده بودند. ميدانستند كه چه سرداري را از دست دادهاند. خبر، مرزهاي حزبي و سازماني را هم در نورديد. پيشمرگان احزاب مختلف سياسي متأثر شده بودند. بعضيها همچون مجاهدين ديدگاني اشكبار داشتند. تسليت ميگفتند. خميني و رژيم منحوسش را لعنت ميكردند، از انتقام خون آنها ميگفتند و از شكوه صحنهيي كه در وفاي به عهد توسط مجاهدين در اين واقعه خلق شد، ميگفتند. آخر مردمي كه خود قرباني رژيم بودند و پيشمرگاني كه عليه رژيم سلاح بر دوش گرفته بودند، كم يا بيش ميدانستند كه ماندن موسي و اشرف و مصطفي و فرماندهان مجاهدين در داخل شهرها، چه نقشي در تثبيت آلترناتيو شوراي ملي مقاومت دارد.

آري، مردم كردستان با همه جريانات سياسياش در آن روز، داغدار شدند. پيام شهداي 19 بهمن 60 در رگهاي مردم ايران و منجمله مردم كردستان و پيشمرگان جاري شد. چون اميد خود را در مجاهدين يافته بودند. به همين دليل بود كه مردم كردستان با همه احزاب آن، در اولين دور انتخابات رياست جمهوري به طور يكپارچه از كانديداتوري برادر مسعود حمايت كرده بودند. كما اينكه عشق و اعتماد و اميد مردم كردستان به مجاهدين در سالهاي بعداز آن نيز يك واقعيت بينظير بود كه اگر به رشته تحرير درآيد كتابها خواهد شد.

اكنون 34 سال از آن روز ميگذرد اما هر ساله احساس ميكنم همين ديروز اتفاق افتاده است. چون هم واقعه و هم شهداي آن واقعا زنده هستند. هنوز صداي سردار در گوشمان طنينانداز و تازه است كه ميگفت: "اکنون چشم امید اکثریت توده‌های مردم به سازمان است. «امیدوارم که خداوند، ما را هرچه بیشتر شایسته این امید و اعتماد مردم و همچنین شایسته پیروزیهای بزرگتر آینده بکند». موسي از نوك قله پيروزي با ما سخن ميگفت و ما را به پيمودن راه فراميخواند. ميگفت: «يقين داشته باشيد كه آينده از آن شماست، از آن انقلابيون است. نيروهاي ميرا به زودي محو خواهند شد».

و در آخرين پيام صوتياش بود كه در پيشگاه خدا و رو به برادر مسعود گفته بود: «انشاءالله خداوند ما را بدین‌همه، شایسته گرداند و تو را هم که در این جریان غرورآفرین، نقش تعیین‌کننده و نقش رهبری داشته‌ای برای سازمان و مردم ما حفظ کند.»

سردارخياباني وقتي از جايگاه و نقش بي بديل برادر مسعود ميگفت، تا دوردستها نقشه مسير مجاهدين و به‌خصوص نقش رهبري برادر مسعود را ترسيم ميكرد.

آري خبر آن روز كوتاه بود اما با گسترهيي پهناور و بازتابي بلند تا اعماق تاريخ و اين صدا و پيام آن تا سرنگوني رژيم ضدبشري آخوندي، با همه جناحهايش ادامه خواهد داشت و دير نيست روزي كه با سرنگوني رژيم پليد آخوندي انتقام خون شهداي خلق و به‌خصوص خون شهداي اين واقعه بازگرفته شود.

رحمان گوركي

بهمن 1394

پاورقي:

(1) مجاهد شهيد صادق سيدي كه در جريان جنگ آمريكا در فروردين سال 1382 به شهادت رسيد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر