۱۳۹۴ اسفند ۳, دوشنبه

لاله های پرپر شده (رضا رحماني)



متن سخنرانی رضا رحماني از زندانيان سياسي از بند رسته و از اعضاي اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگوني ، در مراسم بزرگداشت ١٩ بهمن سال ٦٠ ، عاشورای مجاهدين در لندن

بهترین درودها نثار شما دوستان و یاران گرامی


با روحیه و نیرویی که از این جمع سرشار از انرژي مثبت میگیرم اين جسارت را يافتم که به نيابت از "اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگوني " پيامي را به مناسبت گراميداشت اين روز فراموش نشدني تهیه و برای شما قرائت کنم .

بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران و بنام شهدای 19 بهمن 1360، عاشورای مجاهدین و بنام موسی و اشرف و یارانشان که شایستگی و مرتبه و شان رفيعشان را با نثارخون خود در تاریخ تثبیت نمودند.

دوشنبه ساعت 5 صبح روز 19 بهمن 1360 است. صدای رگبار مسلسل ها به آسمان بلند میشود. بوی خون و باروت در کربلای زعفرانیه تهران در هم می آمیزد. اختران شب کوب ، پروانه وار خود را به آب و آتش می زنند ، یکی یکی به آسمان پر می کشند تا شايد سردار و فرمانده کبیر خلق را از محاصره برهانند.

پایگاه سردار در محاصره کفتاران خونخوار است و کمی ان طرف تر در پایگاه ، جان فدایان ، یک به یک در خون می غلطند .سردار موسی که دو سال پیش اگاهانه و هوشیارانه از عاشورا و از فلسفه آزادی سخن گفته بود ، گویی امروز را به روشنی می دید ، شرایط امروز مصداق عینی آن سخنان دیروز شده بود.گویی این جمع سرکش و جان های شیفته ، با خون خود ؛ مهر تاییدی دوباره بر ایمان خود به آن راه سرخ رهایی می زدند.
دژخیم بد سیرت و شقاوت پیشه اوین، ابن ملجم زمانه، لاجوردی شقاوت پیشه ، تمام رویاهایش را محقق می بیند. غافل از اینکه در آن سوی این میهن خونبار ، گردی از تبار مجاهدان ، علی اکبر اکبری ده بالایی ، که انروز دو ساله بود و تازه داشت اولین دویدنهای کودکانه و شیرینش را تجربه می کرد در راه است ، تا ابن ملجم زمان ، را از توهم بدر أورد , تا او را به سزای اعمالش برساند. ان روز ها این كودك ،نمی دانست که تاريخ چه مسئوليت بزرگي را به او محول كرده تا بدل به قهرمان ملی شود تا موجب شادي ملتي و عزاي شب پرستان گردد.
انروز لاجوردی و سگان هار او نمیدانستند که فروغ چاودانه ای در راه است. "مرواریدی" و "چلچراغی" و ارتش آزادی بخشی در حال جوانه زدن است .
درگیری در روز 19 بهمن 1360 سه ساعت بطول می انجامد. دشمن که انتظار مقاومت جانانه و عاشوراگونه را نداشت ، پس از شلیک های بی وقفه به درون ، خام خیالانه، قصد ورود به پایگاه سردار را دارد ولی آتش سلاح بی امان مجاهدان ، پیش قراولان شب پرست را به درک واصل می نماید .
پس از شهادت اخرین نفرات و خاموش شدن آتش باری از درون و هجوم شب پرستان ، هیچکس از مزدوران دستش به مجاهد زنده ای نمی رسد. هیچ سندی در پایگاه به دست دشمن نمی افتد مگر مدارک و اسنادی از شرف ، مقاومت ، ایثار و از خود گذشتگی و لاله های پرپر شده بر کف اطاق ها و راهروها و پلکانهای پایگاه که مغرورانه آرمیده اند.
تنها 3 کودک خردسال ، زنده از معرکه بیرون می آیند و اسیر میشوند تا همان شب در بازار شام تلویزیون رژیم بر بالای اجساد مطهر پدر و مادر و عموها و خاله هایشان به نمایش گذاشته شوند.

ابن ملجم زمان ، لاجوردی ، مست از باده غرور ، اجساد غرقه به خون شهدا را به اوین منتقل می کند تا همچون یزیدیان بر اسرا رجز بخواند و از پیروزی محتوم لاف ها زند. تا به خیال خود زندانیان را مجاب سازد که چون موسی دیگر نیست ، اشرف دیگر نیست و یاران سردار همگی بر خاک افتاده اند ، مبارزه به انتها رسیده است و یزیدیان فاتح نهایی کارزار شده اند .تا اسرای به زعم او شکست خورده را وادار به اسائه ادب به خون خفتگان کاروان کند !
زندانیان مجاهد که اینک معنی مجسم و حقیقی تعهد به آرمان خلق را بر برفهای اوین و پیش روی خود به عینه می بینند ، جز ادای احترام به شهدا ، عملی سزاوارتر نمی یابند . چنین است که گروهی از آنان را نیز به انتقام به قتلگاه و جوخه می برند تا بهای مقاومت و عدم شکستن و تسلیم در برابر جلاد را با ریختن خونشان بدهند، غافل از آنکه این خونها با خون شهدای عاشورا در هم می آمیزد ،جویی میشود و چشمه ای و رودی تا بساط دجالان را در هم پیچد.


در همان روزها ، گروهای خائن توده ای _اکثریتی و مشاطه گران استبداد بی رحم آخوندی ، خاموشی ستارگان را به سردژخیم اوین و آخوندهای جنایت پیشه تبریک می گویند تا داغ ننگ خیانت و رسوایی را در تاریخ برای خود ابدی سازند و برای تقرب به دژخیم و قاتلان آزادیخواهان بر دستان خون آلود لاجوردی بوسه زنند.

هر سال که 19 بهمن فرا می رسد گویی رعد و برقی در فضای مقاومت طنین افکن میشود تا قدر و شان سمبل ها ی مقاومت و پایداری و پیشتازان خلق را برجسته و بارزتر نماید.رنگین کمانی در افق مقاومت پدیدار می گردد تا این روز را به منزله تجدید عهد و پیمان با مقاومت و شهدا یادآور سازد .
آری شهدای ان روز هم ؛ همانند دیگر شهدای دهه 50 ، ستارگانی بودند که در سیاهی های شب درخشیدند تاراه مبارزه و جهاد را در مداری بس بالاتر بگشایند و با منطق فدای حداکثر و تقدیم شهدای بزرگواری چون موسی و اشرف "بهای ایدئولوژیکی" مبارزه با مهیب ترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران را به کمال بپرداز.ند. آنها به ما درس بزگی آموختند و آنکه "در فردای عاشورای 19 بهمن 1360 هر مجاهدی ، هر جا که هست باید که یک مدار خود را بالاتر بکشد، تعهداتش را برای سرنگونی افزون کند، فرمان پذیری و صبر انقلابی و امید و هوشیاری اش را صد چندان کند و به عنوانی قطره ای از دریای بیکران خلق و جزیی از خانواده بزرگ مقاومت ، در کنار مجاهدین با تمام قوا استقامت ورزد و آنان را در همه حال یاری نماید. خشم و کینه انقلابی اش را صیقل بزند و قدر شناس این جمع و مجموعه باشد.
و خدا را بابت هدایت یافتگی اش در راه تابناک رهایی و مبارزه با رژیم ستمکار و ضد بشری اخوندی شکرگزار باشد.
ما زندانیان سیاسی به عنوان بخشی از بدنه این مقاومت سرفراز ، امروز با صدایی رسا فریاد می زنیم ،
به نام موسی ، حاضر
به نام اشرف ، حاضر
به نام مسعود ، حاضر
به نام مریم ، حاضر
و به نام شهدای به خون خفته عاشورای مجاهدین حاضر ، حاضر ، حاضر

پیروز باشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر