۱۳۹۴ بهمن ۲۹, پنجشنبه

هنگام وقوع كجا بودي؟ (كاظم مصطفوي)




به ياد برادر مسعود
كه ياد يادها است


هنگام وقوع كجا بودي؟
من زير باران مي گريستم از شوق،
و در خيابانهاي بي عابر
مي دويدم به سوي تنهايي...


خورشيد شانه ام را بوسيد
و من ماه نيمه را مثل يك سيب گاز زده
مي فشردم ميان انگشتهايم
هنگام كه نيمة ديگرش گم بود.

در كهكشاني از ابر و ماه
كوليانه در ستاره اي بي نام رقصيدم
و آب از چشمه اي نوشيدم
كه گوزنهاي مجروح را مي شناخت.

هنگام وقوع در جنگلي گمشده در رؤيا
من به سوي شعر رفتم
و بي آنكه در بزنم
وارد خانه اي از واژه ها شدم.

در اتاق شادي ها
تو نمي داني؟يا كه مي داني؟
هنگام وقوع شعر
من ترا ديدم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر